دانلود رمان عشق پرسه میزند از زهرا فاطمی pdf بدون سانسور
دانلود رمان عشق پرسه میزند از زهرا فاطمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
طلا دختری که درگیر اجبار و سنت و رسوم خاندانی، مجبور به ازدواج با فردی میشود که از کودکی تا کنون از او نفرت داشته اما درست در یک قدمی ازدواج از آرایشگاه فرار میکند آن هم با امیری که آوردن نامش در خاندان گناه کبیره و جبیره است… اما طلای داستان دلِ پاک و عاشق خود را در گرو ممنوعه ها قرار میدهد….!
خلاصه رمان عشق پرسه میزند
یک گوشی تمام آبروی دخترک را به باد داد و امیر تا صبح چشم روی ھم نگذاشت و تک تک پیام ھا و چت ھایش را خواند! بد رکبی خورده بود! خودش ھمیشه خدا سر و گوشش می جنبید اما ھیچ وقت، با کسی که بود به سراغ دیگری نمی رفت! شاید از کسی خوشش می آمد ولی ھمیشه بیخیال نفر دوم میشد و اولی را می چسبید، اما اینار بدجور جواب اعتمادش را گرفتهبود و بدتر از ھمه این بود رقیب ھایش کسانی بودند که بعضی ھایشان نصف سن او را ھم نداشتند، دیگر پول و خانواده ای کھ داشت بماند! ھر چه که از عسل به عنوان یادگاری در خانه اش بود را به جغله داد تا در حیاط جلوی
چشمش بسوزاند و گوشی را دو دستی به بانو داد تا برای خانواده اش بفرستد و دلیل به ھم خوردن نامزدی دخترشان را بدانند! ھمین باعث شد دیگر پای عسل به آن خانه باز نشود و آنقدر محو شود که انگار ھیچ وقت در آن عمارت حتی وجود خارجی ھم نداشته…! یک ماھی از آن اتفاق گذشته بود و امیر توانسته بود با خودش کنار بیاید و به خودش بقبولاند تا دیگر اینقدر سریع خام عشوه ی خرکی دخترھا نشود! برای صبحانه وارد عمارت بانو شد و ھمین که پا در آشپزخانه گذاشت جغله را دید که برگه ای را امضا می کند و بعد اثر انگشت میزند! با تعجب به او و بانو خیره شد. -چه خبره؟
ھمین حرفش باعث شد تا بانو تمام برگه ھا را جمع کند و پشت رو روی میز بگذرارد و جغله را مرخص کند تا برود امیر بی آنکه جوابی گرفته باشد روی صندلی آشپزخانه نشست و به سوالی ترین اندازه ممکن به بانو نگاه کرد. -نامحرمم یعنی؟ بانو از سرجایش برخواست و برگه ھا را برداشت. -نیستی ولی لازم نیست سر از کار ھمه چیز در بیاری ! این را گفت و کوکب را که بیرون آشپزخانه بود صدا کرد تا برای امیر صبحانه را آماده کند و بعد خودش از آشپزخانه خارج شد! امیر بیخیال شانه ای بالا انداخت و با گوشی اش سرگرم شد! کوکب که صبحانه را روی میز چید تا اولین لقمه را در دھان گذاشت…