دانلود رمان اسیر مشت بسته از فاطمه قیامی رایگان pdf بدون سانسور
دانلود رمان اسیر مشت بسته از فاطمه قیامی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
قصه دوتا راوی داره مهرناز زنی خودساخته که از همسر اولش به دلیل خیانت جدا شده و پنج سال به تنهایی از پسر بیمارش مراقبت کرده…. هامین مردی که به دلیل یک سری اختلاف با خانواده ش و دختری که دوستش داشته و با برادرش ازدواج کرده از کارخونهی پدرش جدا شده و به همراه دوستش رستورانی رو راه اندازی کردن و … برخورد هامین و مهرناز طی یک اتفاق و شکل گرفتن اتفاقات بعدی درست زمانی که همسر سابق مهرناز برگشته…
خلاصه رمان اسیر مشت بسته
دانای کل تقه ای به در خورد و مهسا داخل شد. -نمیای شام؟ سر سیگار را داخل جاسیگاری فشرد و خاموشش کرد. از روی مبل برخاست. مقابل آینه سر و سامانی به موهای پریشانش داد و پرسید: -بابات هم اومده؟ مهسا دست به سینه نگاهش کرد و اوهومی زمزمه کرد و با مکثی کوتاه اضافه کرد: -تورو خدا باز شر درست نکن، باشه؟ بیخیال خندید. -سعی میکنم، تو برو میام. سمت میزغذاخوری بزرگ سالن قدم برداشت.
سالن بزرگ و دلباز خانه، پنجره های بزرگ و قدی، لوسترهای شیک و مجلل آویزان از سقف، میز و صندلی های کنده کاری شکیل و اصیل از چوب گردو، فرش و تابلو های دست بافت گران قیمت، دکوری های عتیقه و… همه و همه به او یادآوری می کرد که چقدر از این خانه و صاحبش بیزار است. نگاه چرخاند روی افراد حاضر پشت میز، با دیدنش درست کنار هامون، پوزخند زد. دورترین نقطه به صندلی پدرش را انتخاب کرد و نشست. بی توجه به بقیه، مقداری برنج کشید و بیخیال ظرف خورشت را سمت خود کشید و قاشق اول را به دهان برد.
با همان دهان پر نگاهی به بقیه انداخت و خونسرد گفت: _هوم؟ تیمور با همان نگاه سنگین و اخم عمیق، توپید: _بهت یاد ندادن سلام کنی؟ جمله ی محکم و عصبانی که ادا شد، نفس های حاضرین را در سینه حبس کرد اما او گستاخ تر از این حرف ها بود. بیخیال و سرد نگاهی به پدرش کرد و مقابل چشمان عصبی تیمور، قاشق را بیخیال میان بشقاب پرت کرد و روی صندلی لم داد. _نچ یاد ندادن، البته که این به خاطر تربیت خودته. هین مهسا که بلند شد، تیمور از جا بلند شد و مشت محکمی روی میز کوبید و فریاد زد…