دانلود رمان ضربه شمشیر شوالیه ام کرد از نگار.ق pdf رایگان بدون سانسور
دانلود رمان ضربه شمشیر شوالیه ام کرد از نگار.ق با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
-حق من این نبود… همون طور که به میز قدیمی تکیه داده بود، گفت: حق رو به من و تو نمیدن. فلهای میدن جونم. ما هم فلهای حساب کردیم. -فلهای؟ -واسه همین واسه شما ارزونتر در اومد. خدا بده برکت. پوزخند درجا نقش بست: برکتم داره؟ -معلومه که داره. عرق جبینهها. حلالتر از حلال …
خلاصه رمان ضربه شمشیر شوالیه ام کرد
از اتاق بیرون زد و به اتاق دیگر نگاه کرد. هنوز نمیدونست چرا تخت دو نفره خرید ولی میدونست این خونه با تخت یک نفره تکمیل نمیشد. سمت مبلی رفت که کتشو روی دستهاش انداخته بود. روش نشست گوشه لبشو که خاروند سوز ریزی پیچید. لبه تیز ساعت فرنود زخمش کرده بود. مردک همه جوره دردسر بود. اهمیتی به لب زخم نداد تلفنش رو برداشت و پیامی فرستاد: مطمئن شدی از طرف شمرودی بودن یا نه؟ -چیزی پیدا نکردیم. ولی احتمالا همین طوره. خواست پیام دیگری بنویسه که آیفون زنگ خورد. پس بالاخره اومده بود ۳ ساعتی میشد که
آدرسو فرستاده بودو حالا.. ترنم اومده بود.سمت آیفون رفت تصویرش رو دید و درو باز کرد. در خونه رو هم باز کرد و سمت آشپزخانه رفت. اهل به انتظار ایستادن دم در نبود، لیوان آبی برای خودش ریخت و به کانتر تکیه زد. صدای آسانسور رو شنید و بعد هم صدای کفشهای ترنم. قلوپی از آب نوشید و ترنم وارد شد. چشم های درشتش درشت تر شد وقتی به اطراف نگاه کرد. کفش ها رو در آورد و دقیق کل هال رو زیر نظر گرفت. متعجب بود. انگار باورش نمیشد دایان سلیقه رنگی و مدلی ترنم توی وسایل خونه رو به یاد داشته باشه. ترنم سرک به اتاقها کشید
و دایان خوب تحت نظرش داشت تخت رو به سلیقه خودش خریده بود چون ترنم هیچ وقت روی تخت نظری نداده بود. درست یادش بود که گفته بود من که میخوام رو بازوی تو بخوابم. تخت اینا حالیم نیست. نیم چه لبخندی از یادآوری گذشته روی لبش نشست. ترنم اتاق نسیم رو هم از دور دید و قبل این که نسیم ببینتش سمت دایان اومد و گفت: یه روزه؟ -اینجور امر کرده بودی. ابروی ترنم کمی بالا رفت دایان به آشپز خونه نگاهی انداخت و گفت: ولی کابینت رو نمیشد یه روزه عوض کرد. – میخوای… میخوای کابینتم عوض کنی؟ -میخوام چوبیش کنم …